معنی سرک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میک بزوئن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ بزوئن
سوهان زدن
ادامه...
سوهان زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیم بزوئن
کپک زدن
ادامه...
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک بزوئن
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
ادامه...
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک بزوئن
دوخت و دوز کردن با سوزن
ادامه...
دوخت و دوز کردن با سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرز بزوئن
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
ادامه...
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
فرهنگ گویش مازندرانی
لپک بزوئن
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
ادامه...
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناک بزوئن
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
ادامه...
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرسو بزوئن
پرستش کردن، از بیمار پرستاری کردن
ادامه...
پرستش کردن، از بیمار پرستاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره بزوئن
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
ادامه...
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزئن
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
ادامه...
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بزوئن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
ادامه...
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
چک بزوئن
پا گذاشتن، قدم زدن
ادامه...
پا گذاشتن، قدم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در بزوئن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
ادامه...
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دک بزوئن
بخیه زدن کوک زدن
ادامه...
بخیه زدن کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سور بزوئن
سورچرانی کردن
ادامه...
سورچرانی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دمک بزوئن
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
ادامه...
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزوئن
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
ادامه...
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
اورک بزوئن
بستن جانوران با ریسمان بلند
ادامه...
بستن جانوران با ریسمان بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
بری بزوئن
برش دادن چوب
ادامه...
برش دادن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
بوک بزوئن
واژه ای تحقیرآمیز
ادامه...
واژه ای تحقیرآمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
پروک بزوئن
از سرما جمع شدن
ادامه...
از سرما جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریک بزوئن
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
ادامه...
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزوئن
پرتک بزئن
ادامه...
پرتک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
ددک بزوئن
جویدن، جهیدن پرنده
ادامه...
جویدن، جهیدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترب بزوئن
شر کسی را دور کردن
ادامه...
شر کسی را دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جریک بزوئن
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
ادامه...
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
چاک بزوئن
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
ادامه...
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوک بزوئن
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
ادامه...
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرج بزوئن
ضرر زدن
ادامه...
ضرر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رگ بزوئن
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
ادامه...
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی